شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

روز علوم آزمایشگاهی مبارک

همسر عزیزم در زیر میکروسکوپ تو پنجره ای است که نگاه تو را به حقیقت و عشق پیوند میزند...آن دم که بودن را در باریکه ای نورانی مشاهده میکنی حقیقتی عاشقانه تو را فریاد میزند: که ای جستجوگر راستی!جز تو هیچکس نمیتواند خداوندگار را اینگونه در آیات پنهان هستی تلاوت کند... سپیدپوش سبزاندیش آریایی که هماره آیین پاک طب، چشم به راه تشخیصت است، افق زندگیت پایدار و سیمرغ وجودت بلورین. همسرم ارزشت والاست و همت و فعالیتت ستودنی سی فروردین سالروز بزرگداشت حکیم جرجانی و روز آزمایشگاه گرامی باد.   بابایی روزت مبارک دوست دارم     هوارتا   ...
30 فروردين 1394

13 و 14 فروردین 94

سلام دخملکم؛ رسیدیم به روزهای پایانی نوزوز 94  13 فروردین به اتفاق همه ، دعوت دایی فرامرز عازم مود باغ عمو اسد شدیم، که خیلی خوش گذشت و کلی عکس سلفی گرفتیم .... 14 فرودین هم یه روز پرکار و مفیدی بود، اول صبح شایلینی رو خواب گذاشتیمو من و بابا حسین رفتیم کوه بعدش اومدیم دنبال دخملیمونو رفتیم سرخاک بابابزرگم واسه خداحافظی سپس دخملونو بردیم پارک و حسابی هم بازی کردی و بهت خوش گذشت و در نهایت رفتیم رستوران رونیکا واسه صرف شیشلیک  بعد از ناهارم رفتیم خونه خاله آرزو وسایل تو ماشین گذاشتیم و بیرجند و به مقصد تربت ترک کردیم.     13 فروردین باغ عمو اسد  شایلین و متین جون &nbs...
28 فروردين 1394

27 ماهه من در تولد رونیکا جون

دخمل 27 ماهه من سلام؛ آخ که دخمل نانازم چقدر این روزها بهانه گیری می کرد  آخه هم مریض بودی و هم دلتنگ بابات بودی!!! ولی خوشبختانه بابایی دوشنبه شب 10 فروردین دوباره به ما ملحق شد  از اونجایی که واسه ما سخت بود که اول اردیبهشت دوباره بیام بیرجند .خاله جون 11 فروردین که مصادف با 27 ماهگی دخملم بود تولد رونیکا جون رو گرفت چون تو مریض بودی منم خیلی نگران بودم که رونیکا جونم مریض نشه و روز تولدش اذیت کنه ولی خدای مهربون با ما بود، همه چیز ختم به خیر شد، هم مراسم به خوبی و خوشی برگزار شد، هم رونیکا جون خیلی دخمل خوبی بود و حسابی بهش خوش گذشت و کلی هم دست دست و نای نای کرد عزیز خاله امااااا شما که دخمل خیلی بدی ...
28 فروردين 1394

نوروز 1394(2)

دخمل نازنینم 4،5 روز اول عید که حسابی بهت خوش گذشت، کلی، هم بازی داشتی، بابا حسین بود، عید دیدنی رفتن عیدی گرفتن و از همه مهمتر شکلات خوردن  فکر کنم روز اول عید بود که یکساعت تنها خونه خاله فرشته موندی و با روژینا جون بازی کردی آخه هرچی بهت اصرار می کردیم که بیای نیومدی انگار نه انگار که ما داریم میریم  از جمعه شب هفتم فروردین بدجوری مریض شدی، سه شب که حسابی تب داشتی و تا صبح بیدار بودی ولی  بخیر گذشت ولی تا آخر عید دیگه هیچ اشتهایی واست نمونده بود از طرفی هم حسابی واسه بابات که رفته بود سرکار ، دلتنگی می کردی.         دوشنبه 10 فروردین 94 دعوت خاله فریده &quo...
27 فروردين 1394

نوروز 1394

لحظه تحویل سال 1394: ساعت 2 و 15 دقیقه و 11 ثانیه روز شنبه 1 فروردین   دخمل نازنیم خیلی دوست داشتیم لحظه سال تحویل در کنارمون باشی، اما متاسفانه تحویل سال زمانی بود که شما خواب بودی عشقم. فرشته مامان و بابا در بهار 1394 که سومین عید زندگیته، سلامتی، تندرستی، شادی و بهترین ها رو برات آرزو داریم   نوروز 1394 مبارک     آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری، آغاز روزهایی باشد که آرزو داری...              1 فروردین اولین عید دیدنی خونه مامان بزرگ مامانی      ...
27 فروردين 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد